زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها قبل از وفات
پس ازتوآب اگرخوردم ازاین چشمان ترخوردم گلی هستم که از هر شش جهت به خار برخوردم برای دلخـوشی دخـتران نیمه جانت بود دراین یکسال واندی لقمه نانی هم اگر خوردم چه کارى برمیآمد از برادر مُردهاى چون من فقط زانو بغل کردم، فقط خون جگر خوردم منی که سایهام را مردم کوچه نمیدیدند منی که شش برادر داشتم، حالا نظر خوردم به نان کوچه و خرمای مردم لب نزد زینب میان کوفه هر چه خوردم از دست پدرخوردم نمیدانم تو میبینی که جایی را نمیبینم؟ غروبی داشتم میرفتم از خانه به درخوردم شب شام غریبانت از این خیمه به آن خیمه برای هر یتیمی که سپر گشتم سپرخوردم دلیل تـازیـانـه خـوردن ما گـریـۀ ما بود ز طفلان بیشتر گریان شدم پس بیشتر خوردم من پرده نشین را محمل بیپردهاى دادند به هر جا که گذر کردم چقدر از رهگذر خوردم تو و پیراهن پـاره، من و این چادر پاره تو سنگ از صد نفر خوردى، من از صدها نفر خوردم ببین این روزها پیراهنم هم رنگ عوض کرده فقط گرما نخورده بودم آنهم آنقدر خوردم |